Welcome to herati.co.uk. Introducing the great ancient city of Herat to the world.

مگر این پنج روز دریابی ....

امروز خبردرگذشت یکی از دوستانم را شنیدم. باور نکردنی, ناگهانی و شوک برانگیز.

آخرین بار هفته پیش دیدمش, با همان خوشرویی و لبخند همیشگی . برای دیدن مادرش به آفریقای جنوبی می رفت. سفر خوشی برایش آرزو کردم و قرار شد عکسهایش را از آنجا برایم بفرستد. امروز اما, خبر مرگش را از خواهرش شنیدم. نمی دانستم چه بگویم. ...تنها آرزوی صبر برای خانواده اش در غم فراق....

راکل, در هنگام مرگ تنها ۳۱ سال سن داشت. روانش شاد

نصایح پدری

بچه ها معمولن اولین دانسته های ادبی شان را در دوران مکتب و مدرسه می آموزند و البته در کنار مکتب و درس نباید از نقش والدین و اطرافیان غافل شد. شاید سهم این نقش با توجه به بوجود آمدن وسایل جدید آموزشی مانند تلویزیون و اینترنت کمرنگتر شده باشد ولی هنوز هم اطرافیان کودک و خصوصن والدین ایفاگر نقش همیشگی خود (اولین و تاثیرگزارترین معلم) هستند.

غرض از این مقدمه کوتاه این بود که دیروز به این فکربودم که من چه چیزهایی را از کتاب و نوشته و درس فراگرفتم و چه مسائلی را برای اولین بار در خانه آموختم. چه آن هنگام که زمستان سردی بود و بخاری نفتی و کرسیی و همه زیر کرسی جمع می شدیم وبی بی جان اوسنه (داستان) "هفت برار و یَک خوهر"را نقل میکرد و چه آن زمان که پدر در راه خانه می گفت: این نصیحتی که به شما می کنم را به خاطر داشته باش. تکرار این نصایح که به مناسبتهای مختلف بیان میشد و در هر کدام هم نکته ای نهفته بود برای پسری هفت- هشت ساله باعث ماندگاریشان در ذهن شد. نصایحی که شاید از نسلی منتقل شده بود و شاید هم انتظار پدر این بوده و هست که من هم به نسل بعد انتقال دهم. البته اینکه من چقدر با این نصایح موافق هستم و اصولن نسل آی پاد و پلی استیشن چقدر آنرا می پذیرد بحث دیگری است.

نمونه هایی از نکته هایی که برای اولین بار در خانه(از پدر و اطرافیان) آموختم - غیر کلیشه ای تر هایش را و کمتر شنیده شده هایش را-فبل از آنکه در کتابی بیینم و یا از معلم و استاد و رفیقی بیاموزم را در اینجا ثبت می کنم.

منظور از غیر کلیشه ایش این است که مثلن من :
این دغل دوستان که می بینی ....مگسانند گرد شیرینی
و یا
نان که از کیسه مهمان بود.....حاتم طایی شدن آسان بود و ..... را قبل از اینکه در کتاب بیننم از پدرم شنیده بودم.

نام نیک

گرنام نیک خواهی فرزند همیشه
بیاموز ای برادر! قرآن و خط و پیشه
گراو خطی نخواند و پیشه ای هم نداند
ناچار گاو چراند در کوه و دشت و بیشه
گر کار گاو چرانی از دست وی نیاید.
ناچار پیشش آید کلنگ و بیل و تیشه
گر کار تیشه و بیل از دست وی نیاید
مانند سگ بگردد او دربدر همیشه

نگاه ماتریالیستی! به دنیا

پدر زر است و مادر زر است و برادر زر
اگر غلط نکنم لطف کردگار زر
زور مکن, زار مکن, زر بفرست
زر بر سر هر سنگ ریزی نرم شود

ارزش قلم

قلم ترجمان بزرگان بود .......... قـلـــم بهتر از تیغ بـــــرّان بود
کسی که ندارد شجاع از قلم ......... خری دان که در زیر پالان بود

سرگرمی و طنز

همان پهلوانی که دیدی منم ......... جلنگ کدو از زمین بر کــــــنم
به آب روان پر کنم حوض را ........ به گرز گران بشکنم جوز را
....

دروغ میگم دروغهای سرافراز شتر بر کیک* سوار شد رفت به شیراز
.....
کیک بر سر گفتار شد .....یک لگد زد هفتاد ود و فیل مردار شد

مذهبی **

بوبکر یارغار, عمر مهر درّه دار, عثمان شهسوار, علی فتح خیبر است

بوبکر چون درخت, عمر چو شاخ او, عثمان چو برگها علی میوه بر سراست

بوبکر چو آسمان, عمرهم ستارگان, عثمان طلوع صبح ,علی روز انور است

هر کس از این چهار یکی را خلاف گفت کمتر زخرس و خوک یهودان خیبر است

......

-------------------------------------------------------
* کیک نام حشره ریزاندامی است همانند پشه

** با این مذهبی هایش موافق نیستم و اصولن صحبت از علی و عمرو دین در این سال و روزگار را وقت تلف کنی می دانم. ولی خب بنا بر اتفاق! این اسامی بخشی از دوران کودکی من بوده اند و راه فراری هم نداشتم.

پی نوشت: آخرین باری که پدر و مادرم را دیدم کریسمس بود و باز تا تابستان و ماه جولای که به دیدنشان بروم. وقتی بزرگتر میشویم و گرفتار کارو زندگی شخصی کمتر فرصت میکنیم تا ابراز علاقه مستقیم نسبت به والدین کنیم. شاید هم مساله شرم باشد و عدم احساس نیاز ولی بهر حال برای یک بار دیگرباید بگویم که پدرم و مادرم! دوستتان دارم!

! در شیراز نماز باران می خوانند, در لندن برف میاید

امام جمعه محترم شهر شیراز از مومنان و نمازگزاران درخواست کردند برای رفع مشکل خشکسالی از خداوند درخواست برف و باران کنند. (لینک فارس نیوز). امروز صبح که از خواب برخاستم دیدم که بلــــــــه! دعاها و نمازها مستجاب شده است و درهای رحمت خداوندی هم گشوده. از آسمان عوض باران , برف می بارد. البته تنها مشکل این بود که این برف نه در شیراز که در لندن می بارید.

ضمن تشکر از سخاوتمندی خاص امام جمعه محترم از این درخواست خیرخواهانه, خواهشمندم در نمازهای بعدی آدرس دقیقتری بدهید تا مومنان واقعی از این نعمت الهی بهره مند شوند. کافران لندن نشین به اندازه کافی باران را در طول سال تجربه می کنند. مطمئن هستم دفعه آینده موفق خواهید شد.

چند عکس از برف امروز لندن (پشت دیوار خانه مان البته! این را هم بگذارید به حساب تنبلی روز یکشنبه). این برف بهاری به همان سرعتی که آمد به همان سرعت هم آب شد.







پی نوشت: در آن یکشنبه ای که در لندن برف آمد همزمان شده بود با روز حمل مشعل المپیک چین (پکن 2008). این برف را هم به جنبش آزادیخواهی تبت هم ارتباط دادند. چطور؟ آخر اعتقاد داشتند این برف آمده بود تا مشعل را خاموش کند. متاسفانه برف چندان با تبتی ها هم همیار نبود و درست در هنگام آغازمراسم بند آمد!